زبانآموزی برای من از 9 سالگی به عنوان اولویتی در زندگی مطرح بود. این پدیده آنچنان برایم زیبا بود که از 10 سالگی تصمیم گرفتن در دانشگاه رشتۀ زبان انگلیسی بخوانم. امروز شاید بیش از 70 درصد از آرزوی آن روزهای من جامۀ عمل پوشیده باشد. اما امروز چنان افق نویی در پیش رویم قرار دارد که به گمانم هنوز بیش از یکی-دو درصد از آن نپیمودهام.
زبان پدیدهای منحصربهفرد است. برای من که زبان اولم گیلکی است و امکان ندارد که بتوانم تمام جملات و روح گفتارم در آن را به زبان دوم (فارسی)، سوم (آذری) و چهارم (انگلیسی) منتقل کنم، مشاهدۀ از بین رفتن آن مرا بینهایت اندوهگین میسازد. البته سخت است که بگوییم گیلکی در خطر انقراض قرار دارد اما با تمام وجود هم نمیتوان گفت که گیلگی با قدرت به کار خود ادامه میدهد تا جایی که برخی از اطلاق «زبان» به آن ابا دارند.
از سال 1384 که تحقیقی در مورد گیلکی انجام دادم، همیشه دوست داشتم این مسئله را بهطور علمی دنبال کنم. در اولین گام متن زیر که ترجمهای از مقالۀ «زبانهای در خطر انتقراض» در دانشنامۀ آزاد ویکیپدیا است را با ویرایشی اندک ترجمه کردم تا مبنایی ساده و ملموس برای کارهای بعدی در این حوزه باشد. ضمناً از دوستانی که با ارسال نظرات خود به غنای بحث کمک میکنند پیشاپیش سپاسگذارم.
زبانهای در خطر انقراض
زبان در خطر انقراض، به زبانی گفته میشود که در خطر خروج از سطح کاربری قرار داشته باشد، که معمولاً به دلیل تعداد اندگ گویشوران است. اگر دیگر کسی به آن زبان سخن نگوید، آنگاه آن زبان را مرده، خاموش یا منقرض مینامیم.
اگر راهی برای شناخت «در خطر انقراض بودن» یک زبان وجود نداشته باشد، لازم است به سه مورد زیر دقت کنید:
1- تعداد گویشورانی که در حال حاضر زندهاند.
2- میانگین سنی گویشوران بومی یا کسانی که سلیس و روان به آن زبان تکلم میکنند.
3- درصد نسل جوانی که به دنبال یادگیری زبان مورد نظر هستند.
برخی از زبانها همچون برخی زبانهای رایج در اندونزی، دهها هزار گویشور دارند اما در خطرانقراضاند چون کودکان دیگر آن زبان را نمیآموزند و گویشوران در حال استفاده از زبان ملی اندونزی به جای زبانهای محلی هستند.
در مقابل، گاه زبانی تنها با 100 گویشور زنده خوانده میشود، البته اگر زبان اصلی یک جامعه و زبان اول (یا تنها زبان) کودکان آن جامعه باشد.
برخی زبانشناسان (از جمله مایکل کراوس و استفان ورم) اینچنین استدلال میکنند که حداقل 3000 مورد از 6-7 هزار زبان موجود در دنیا پیش از سال 2100 از بین خواهند رفت. در این استدلال دو دیدگاه موجود است.
اولین دیدگاه معتقد است که موضوع از میان رفتن زبان مشکلی اساسی است و به هر قیمتی باید از مرگ زبانها جلوگیری کرد. در زیر برخی دلایل این تفکر را میخوانید:
• تعداد زیادی از زبانها نمایانگر جایگاه وسیع و بینشانی هستند که زبانشناسان، دانشمندان شناختگرا و فیلسوفان تمامی قابلیتها و محدودیتهای ذهنی آنها را ترسیم کنند؛
• زبانها مظهر دانش محلی بینظیری از فرهنگ و نظامهای طبیعی در مناطقی هستند که افرادی به آنها سخن میگویند و چنین گوناگونی برای رشد علمی و فنی آن ضروری است چرا که تقابل عقاید یکی از سازندگان اصلی اختراع انسانی است؛ و
• زبانها به عنوان شواهدی برای درک تاریخ بشری مورد استفاده قرار میگیرند.
اما در سوی دیگر، عقیده بر آن است که از میان رفتن یک زبان مشکل به شمار نمیرود و در حقیقت باید از آن استقبال کرد. زبانهای کمی هستند که ارتباط خوب و کاملی را در میان تعداد زیادی از گویشوران فراهم میکنند. هزینههای اقتصادی حفظ و نگهداری هزاران زبانِ از هم گسیخته و قیمهایشان سر به فلک میکشد. به عنوان مثال، یک شرکت از قِبَل طراحی و بازاریابی یک محصول به یک زبان و با یک دسته از دستور استفاده، از صرف مبالغ زیادی جلوگیری میکند. دیدگاه افراطی در این میان، هموار ساختن راه برای تنها یک زبان است که تنها با جلوگیری از هزینۀ تبادلات به زبانها مختلف موجب بازدهی بزرگ اقتصادی خواهد شد. هنوز مشخص نیست که آیا چنین فرهنگ تکزبانی پایدار خواهد ماند یا نه، چرا که معلوم نیست تغییرات در فنآوری چگونه و تا چه حدی موجب تأثیرگذاری بر نیروهایی شود که اساساً موجب گسترش فراوان تعداد زیاد زبانها از حوزۀ نظری زبان اصلی جهان شدند (به طور نمونه اگر تفاوت زبانشناختی نیازمند جداسازی باشد، ارتباط سهلالوصول جهانی علیه این روند فعالیت خواهد کرد). برخی معتقدند داشتن یک زبان متحد مطلوب نیست واینگونه استدلال میکنند که چنین فرهنگی نیز به نوعی متوقف خواهد شد و نخواهد توانست سایر اشکال گوناگونی فکری و تغییری که چنین گسترشی در برخواهد داشت را ایجاد کند. برخی دیگر بر این عقیدهاند که گرچه این نظریه در نوع خود جالب است اما خطرناک نیز هست چرا که تنها زبانها زمانی میمیرند که مردم بمیرند.
(به علاوه، ترکیباتی از این دیدگاهها نیز موجودند. به عنوان مثال، احتمال اینکه فنآوریهای موجود پیشرفته در زمینۀ ترجمه به دنیایی بینجامند که هیچکس به زبان فرد دیگر سخن نگوید ولی همگان زبان یکدیگر را بفهمند.)
مردمان جوامعی که زبانهایشان در خطر انقراض قرار دارد، در این مسائل نظراتی دارند که صاحبنظران در هر دو سو را شگفتزده میکند. از سوی دیگر، جوامع میتوانند فعالانه در راه گسترش زبان اقلیت خود بکوشند، زیرا تصور میشود کودکانی که به زبان آنان تحصیل میکنند در مقایسه با کودکان تحصیلکرده به زبانِ دارای برتری ملی یا تجاری، وضع اقتصادی یا اجتماعی مناسبی ندارند. این دقیقاً همان شرایطی است که در چین یا اندونزی به چشم میخورد. هر یک از این دو کشور یک زبان میانجی ملی و زبانهای اقلیتی بسیاری دارند. از سوی دیگر، گاه مردمانِ جوامعِ زبانیِ بسیار کوچک، برای زبان خود به عنوان ابزار ارتباطی -در مقایسه با سایر زبانهای موجود- احترام فراوانی قائلاند.
احیای زبانهای در خطر انقراض
زمانی که مشخص شد زبانی در حال انقراض است، برای نجات یا ایجاد ثبات در آن زبان دو کار میتوان کرد. اولین کار ثبت و دوم احیای مجدد آن است.
ثبت زبان به روندی گفته میشود که در آن دستور زبان، واژگان و سنتهای شفاهی (داستان، ترانه، متون دینی) گردآوری میشوند.
احیای زبان نیز روندی است که در آن زبان از روشهای سیاسی، محیطی و آموزشی، گویشوران فعال خود را گسترش میدهد که این فرآیند احیای زبان یا وارونگی تغییر زبانی خوانده میشود.
حال، با توجه به متن بالا سؤالی مطرح میکنم؛ آ آیا زبان گیلگی در خطر انقراض قرار دارد؟ چرا؟
/منبع : mirasht.blogfa.com